گردش ایام

روز ۴۴ام

پنجشنبه, ۲۹ شهریور ۱۳۹۷، ۰۵:۴۵ ق.ظ

امروز عاشورا هست. و دومین باری هست که من ایران نیستم موقع تاسوعا عاشورا!

دفعه قبلی که ایران نبودم، به خاطر شهری که من توش بودم و همچنین تنهایی ای که خودم یه جورایی انتخاب کرده بودم، تاسوعا و عاشورایی بدون شور و حال داشتم. 

اینجا هم که دیگه کم مونده بود با این وضعیت نوحه خونیشون، اون یه ذره ایمانی که واسم مونده بود ازم گرفته شه!

الان شاید اون‌هایی که این متن رو میخونن، با خودشون بگن (خوش به حال این که انقدری کشورای دیگه میمونه که باهاشون خاطرات زیادی داشته باشه، اما حقیقتی که من خودم باهاش دست و پنجه نرم می‌کنم و نتیجه‌ای که گرفتم، اینه که آدم‌ها به دلایل زیادی نمیخوان عکس غم و غصشون رو بزارن به منظر عموم! همش این نیست که شادی باشه و خوشی باشه، شاید اصلا قسمت اصلیش نا خوشی باشه!) 


به هر حال


روزای آخر کاراموزیم رو میگذرونم، نمیدونم دقیقا از زندگیم چی میخوام، اما امروز توی صفحه یکی از اینفلوئنسرهای اینستا (شبنم) یه چیزی خوندم (نوشته بود که بیزنس خوند که اگر بیکار موند بره شرکت باباش کار کنه.....) یه هو انگار روح یه آدم دیگه رفت توی بدنم، تصمیم گرفتم جدی باشم!


بماند که تا سالها از جدی بودن خوشم نمیومد، جدی بودن رو با خشک بودن، با نامهربون بودن و شوخ طبع نبودن یکی میدونستم! و به این ترتیب فرصت‌های زیادی رو از دست دادم!


امید است که اصلاح بشم!

  • صبا میم

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی